صدای نوشته های من

من نه سلامم نه کلامم نه پیامم /نه چنانند که گویی نه چنینم که تو خواهی

صدای نوشته های من

من نه سلامم نه کلامم نه پیامم /نه چنانند که گویی نه چنینم که تو خواهی

بیقرار تو...

دوشنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۸، ۰۱:۵۷ ق.ظ

وقتی که رفتی آتش نبودنت را با آب دیده خاموش کردم،حالا۳ماه و۳ روز و۶ ساعت از آن لحظه جداییمان گذشته
نشسته ام پای فیلم های قدیمیمان به خیال خودم دارم خاطره بازی میکنم
به خیال خودم دارم خودم را پیوند میزنم به روز های قدیمیمان
البته که خیال من نمی داند خاطرات تو آتش زیر خاکستر قلب من است
خیره می شوم به لحظه ها،غرق می شوم در ثانیه ها؛ انگار که دوباره ثانیه ها جان بگیرند؛
من و توئیم که با هم قدم میزنیم روی ساحل، تویی که می خندی و منم که غرق میشوم در خنده هایت
رفیق نیمه راهم؛
تو نمی دانی که چه سخت است نبودنت برایم....
پیش از آن که صدف های ساحل سراغ تو را از قدم های تنهای من بگیرند بیا...
بیا و خودت را برسان؛ که این خسته بیقرار را خا‌کستر خاطراتت شعله ور ساخته!‌



پ.ن: امشب خیلی شب خاصی بود،سر نوشتن این متن دو سه تا قول اساسی دادم که سرم بره نباید قولم بره، سر نوشتن این متن فهمیدم که آدما راحت به جایی نمیرسن باید سختی کشید، باید زیر دست و پا له شد تا شاید بشی اونی که میخوای یا بشی اونی که می خوان؛ خلاصه که جونم براتون بگه سر نوشتن این متن اتفاقای مختلفی افتاد که تو پست بعد اعترافشون میکنم:)


  • آوا دخت

نظرات  (۱)

اوخی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی