باران
جمعه, ۹ فروردين ۱۳۹۸، ۰۱:۳۰ ق.ظ
باران که ببارد دلتنگ می شوم چشمانت را..... آخرین بار که نگاهم به نگاهت گره خورد چشمانت بارانی بود.
باران که ببارد دلتنگ می شوم؛ دلتنگ نگاهت،دلتنگ صدایت،دلتنگ نفس هایت...
باران که ببارد شال و کلاه می کنم و دوان دوان خودم را می رسانم به همان قرار قبلی خودمان و منتظر می مانم تا تو با همان ظاهر همیشگی ات بیای و آن گل های زرد زنبق را به سمتم بگیری...
و این منم که ذوق میکنم از دوباره دیدنت با آن لبخند همیشگی....
بعد هراسان می نشینم پشت دوچرخه ات می گویی بروم! میگویم برویم میگویی کجا! میگویم هر جا که تو باشی
و می رویم.....باران را با همه مشکلاتش دوست دارم
همسفر قصه های هزار و یک شبم یادت باد.
- ۹۸/۰۱/۰۹
این اولین نظر مبارکت باشد :)